احوال خنده دار محتسب در شعر حافظ
به گزارش گلونی حافظ در روزگاری زندگی میکند که بسیاری از اصحاب داعیههای اعتقادی و نهضتهای فکری و اخلاقی، به انحطاط دچارند.
مدعیانِ تصوف به آداب و رسوم خانقاهی و مرید و مراد بازی مشغولند و داعیه دارانِ شریعت، به حفظ ظواهرِ و دیانتپیشگی، دل خوش داشتهاند. یعنی از تصوف و طریقت که زمانی آتش به دل پاکان روزگار میافکند اسمی باقی است و از دیانت و شریعت که مشعل هدایتِ اهل ایمان بود رسمی به جای مانده است.
رسم، در لغت به معنای خطوط و نشانههایی است که پس از ویرانی خانهها برجای میماند.
محتسب در شعر حافظ
حالا تصور کنید که نه خانهای برجاست و نه اهل خانه ماندهاند. دیوارها فروریخته و از خانهای که روزگاری آباد بوده است و ساکنانی داشته، تنها خطوطی برجای است. اما کسانی به نگاهبانی این نشانههای ویرانی، مشغولند و خیال میکنند که حافظان احکام شریعت هستند.
«محتسب» از این جماعت است و در چنین موقعیت طنزآمیزی قرار دارد. این است که در شعرحافظ هر جا که سخن از محتسب است بیان، طنزآمیز است.
ابیات حافظ را درباره محتسب در کنار هم آوردهام و ذیل برخی ابیات، به اختصار توضیحی نوشتهام. درباره محتسب در شعر حافظ بخوانید و بر احوالِ محتسبِ بیچاره بخندید:
۱) اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
«تیز» ایهام دارد.معنای اولش گوش به زنگ بودن و چالاکی است و معنای دیگرش، بودار است و دشنامی است به محتسب.
۲) با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
«مدام» ایهام دارد؛ یکی به معنای شراب و دیگری به معنای پیوسته
در مصراع دوم اشارتی است به این نکته که محتسب در جست و جوی باده نوشی است، بر حسب وظیفه یا برای مشارکت در عیش مدام؟
۳) حدیث حافظ و ساغر که میزند پنهان
چه جای محتسب و شحنه پادشه دانست
۴) آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم
محتسب نیز در این عیش نهانی دانست
۵) ساقی بیار باده و با محتسب بگو
انکار ما مکن که چنین جام، جم نداشت
۶) ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
۷) دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد
«کار به دستوری کرد» یعنی از محتسب مجوز گرفت. اما در این بیت دوم: آمد از پرده به مجلس… اشارهای است به آن چه در پس پرده گذشته.
۸) باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
بخورد بادهات و سنگ به جام اندازد
۹)خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شد
محتسب، آلات موسیقی و لهو و لعب را خوش نمیدارد و حافظ او را به همانها سوگند میدهد.
۱۰) محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند
فسق، علاوه بر معنای مشهور، به معنای سرپیچی از امر خدا و عهدشکنی با خدای متعال است.
۱۰) می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
«حافظ» ایهام دارد؛ هم در معنای حافظ و قاری قرآن و هم تخلص خواجه شیراز است.
۱۱) شراب خانگی ترس محتسب خورده
به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش
۱۲) در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
تا دید محتسب که سبو میکشد به دوش
اشاره به شرایط فضای باز و رفع ممنوعیتهاست؛ که در آن شرایط ، موقعیت طنزآمیزهمگان (حافظ، مفتی، صوفی، محتسب) تماشایی است.
۱۳) بی خبرند زاهدان نقش بخوان و لا تقل
مست ریاست محتسب باده بده و لا تخف
۱۴) من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
۱۵) ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند
و از می جهان پر است و بت میگسار هم
۱۶) عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصف ملک سلیمان نیز هم
«یرغو» لغت مغولی است و به معنای فرمان اداری. «دیوان» ایهام دارد؛ به معنای دستگاه اداری و نیز جمع دیو که با آصف و مُلک سلیمان، تناسب دارد و تعریضی است به قاضی و محتسب.
۱۷) محتسب نمیداند این قدر که صوفی را
جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی
اعتراف به داشتنِ «جنس خانگی» نوعی عناد و سر به سر گذاشتن با محتسبِ بیچاره است.
۱۸) عمریست پادشاها کز می تهیست جامم
اینک ز بنده دعوی و از محتسب گواهی
این بیت در ظاهر، اعلام برائت از باده نوشی است که محتسب نیز، گواه آن است. اما در اصل اشاره به این نکته است که محتسب نمیگذارد که این جام از می سرشار شود. شکایت بردن از دست محتسب که دست نشانده پادشاه است به خود پادشاه، طنزی دل نشین دارد.
پایان پیام
نویسنده: اسماعیل امینی