فریم سوم مستندی در حوالی سوژگی
مستند «فریم سوم» ساخته مهناز افضلی عصر روز چهارم دیماه در خانه سینما و به همت انجمن صنفی کارگردانان سینمای مستند رونمایی و اکران شد. این مستند به زندگی یک عکاس به عنوان مولف و فرد دیگر به عنوان سوژه عکس میپردازد. فریم سوم در بستر رخدادهای اجتماعی و سیاسی سالهای ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۱ ایران روایت میشود. مستندی که میتوان آن را در دسته مستندهای تعاملی در نظر گرفت که مستندساز با شخصیتها در تعامل است و در برخی از صحنهها صدای او را در پسزمینه میشنویم. البته تعامل مستندساز به همین جا ختم نمیشود بلکه در روند مستند نیز حضوری فعال دارد و در مواجهه شخصیتها نقشی واسطهای ایفا میکند.
اما آنچه بعد از تماشای مستند فریم سوم در ذهنم نقش بست دو نکته بود. اول اینکه فهم مولف از زیست مستقل سوژه است که گاهی به سختی به دست میآید. موضوعی که در آراء و نظریات متفکران بسیاری به آن اشاره شده است. وقتی سوژه(موضوع یا اثر هنری) از مؤلف خود مشهورتر میشود، وضعیتی که میتوان آن را در «مرگ مؤلف» رولان بارت و «مؤلف چیست؟» میشل فوکو نیز پی گرفت. در نظریه بارت، متن(یا سوژه) پس از خلق از مؤلف جدا میشود و به حیات مستقل خود ادامه میدهد. وقتی سوژه از مؤلف مشهورتر میشود، این امر نشاندهنده مرگ مؤلف است؛ یعنی اثر دیگر وابسته به نیت یا هویت خالقش نیست. مخاطبان، اثر را براساس برداشت و تفسیر خودشان بازتعریف میکنند و حتی ممکن است مؤلف آن را فراموش کنند یا از او پیشی بگیرند. بسیاری از آثار ادبی یا هنری که محبوب میشوند ممکن است بیشتر از خالقشان در ذهن مخاطب باقی بمانند.
میشل فوکو نیز تأکید دارد که نام مؤلف یک کارکرد گفتمانی دارد که ممکن است در طول زمان تغییر کند یا کمرنگ شود. وقتی سوژه از مؤلف مشهورتر میشود یعنی گفتمان حول سوژه اهمیت بیشتری نسبت به هویت مؤلف پیدا کرده است. فوکو بیان میکند که در برخی موارد، اثر(یا سوژه) به یک پدیده فرهنگی یا تاریخی تبدیل میشود که دیگر نیازی به شناخته شدن مؤلف ندارد. به عنوان مثال برخی از آثار تاریخی یا علمی که خالقشان ناشناخته است، اما خود اثر جایگاه ویژهای دارد.
اما به جز بارت و فوکو، متفکران دیگری هم به این موضوع پرداختهاند. نظریههای بازتولید فرهنگی از بوردیو و هژمونی از گرامشی. از منظر بوردیو وقتی سوژه از مؤلف مشهورتر میشود، نشاندهنده آن است که اثر در یک «میدان فرهنگی» مستقل شده و ارزش خود را فارغ از هویت خالقش تثبیت کرده است. و با تفکر گرامشی ممکن است سوژه به بخشی از فرهنگ عامه یا هژمونی تبدیل شده باشد، بهگونهای که تأثیر آن بیشتر از نام مؤلفش باشد.
همچنین در پساساختارگرایی نیز میتوان این موضوع را پی گرفت. سوژه، مستقل از مؤلف به حیات خود ادامه میدهد و در بازتولیدهای مختلف معنایی جدید مییابد. در این حالت، متن یا اثر در شبکهای از معانی قرار میگیرد که دیگر وابسته به خالق اصلی نیست. با این تفاسیر آنچه در اختیار هنرمند است تا زمان خلق اثر اعتبار دارد و پس از آن، سوژه جهان خودش را خلق میکند و کسی به دنبال کسب رضایت یا درک عین به عین معنای موردنظر مولف نیست.
اما نکته دوم که بعد از تماشای مستند فریم سوم به ذهن متبادر میشود به خوانش یک اثر هنری برمیگردد.
استوارت هال نظریهپرداز ارتباطات مفهوم بازنمایی را مورد بررسی قرار داده است. بازنمایی فرآیندی است که از طریق آن معنا در رسانهها ساخته میشود. از نگاه هال، رسانهها «آینه» واقعیت نیستند، بلکه به شکلی فعال در بازتولید و شکلدهی به معانی مشارکت میکنند. بنابراین بازنمایی هیچگاه خنثی نیست و همیشه تحت تأثیر قدرت و ایدئولوژی قرار دارد و میتواند کلیشهها را تقویت یا به چالش بکشد.
از سویی اگر خوانش مدنظر مولف با آنچه مخاطب از یک اثر هنری فهم میکند در تقابل یا تضاد باشد، رمزگشایی اثر به یک موقعیت تقابلی ختم میشود که مخاطب بخشی از پیام را میپذیرد و با بخش دیگر با رویکردی انتقادی مواجه میشود.
در این مستند هم خوانش مخاطبان اثر(در اینجا عکس) با آنچه در عمل رخ داده است معنای متفاوتی دارد. گرچه مولف بعد از مدتی گویی با رمزگشایی تقابلی مخاطب همدلتر است تا با آنچه واقعا رخ داده که همین موضوع هم جای تامل دارد.
مستند «فریم سوم» با تمرکز بر دو شخصیت محوری و حول این مفاهیم شکل گرفته است و از دل روزها و تصاویری پرالتهاب ما را به تأمل بیشتر دعوت میکند. تامل درباره خودمان، آنچه باورهایمان را شکل میدهد و آنچه دوست داریم باور کنیم. و همه اینها بدون توجه به کارکرد رسانهها ممکن نمیشود.
مهناز افضلی در کارنامه خود مستند «زنانه»، مستند «کارت قرمز» و مستند «مادر زمین» را نیز دارد که هر کدام به دغدغههای مهمی در زمینه زنان، فقر، هویت، جامعه و محیطزیست میپردازد.
نویسنده: انوشه میرمجلسی
پایان پیام