زبان لری و بازماندههای کهن آن
زبان لری از خانوادۀ زبانهای ایرانی جنوب غربی است که با ۵/۴ میلیون نفر گویشور (اتنولوگ) در جنوب غرب ایران، بهویژه در استانهای لرستان، کهکیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری، اصفهان و خوزستان رواج دارد.
پایگاه خبری گلونی، بهروز محمودی بختیاری – استاد دانشگاه تهران: سالها پیش، گئورگ مُرگِنشتیرنه، ایرانشناس نامآور نروژی، اظهار داشته بود که «ازلحاظ مطالعات زبانشناسی، ایران یکی از غنیترین ممالک است و یکی از خصوصیات مهم و مشخص گویشهای ایرانی این است که چندان با یکدیگر ازلحاظ سرعت سیر تکامل قابلمقایسه نمیباشند» (مرگنشتیرنه ۱۳۳۶:۵۱). او همچنین بهدرستی باور داشت که «تحقیقات درباره گویشهای مختلف ایران ممکن است منجر به کشف بعضی از لغات زبانهای قدیمی ایرانی بشود و برای روشن شدن تاریخ تحول زبانهای ایرانی مفید واقع گردد» (همانجا). درستی این سخن هنوز در روزگار ما به قوت خود باقی است و باید با دریغ گفت که از زمان گفتن آن تاکنون، اقدامات انجامگرفته جهت شناسایی، ثبت و ضبط و توصیف زبانهای ایرانی چنانکه بایدوشاید، انجام نپذیرفته است.
از سوی دیگر، دانش ما از «پیشینه» این زبانها و گویشها هم شرایط مطلوبی ندارد و البته دلیل این مورد، لزوماً کاهلی پژوهشی ما نبوده است. نکتهای که در باب تاریخ زبانهای ایرانیِ بهجز فارسی باید در نظر داشت آن است که از گویشهای گوناگون ایرانی، واژهها، جملات و یا ابیات پراکندهای باقیماندهاند که میتوانند ما را در بررسی این گویشها یاری کنند. ولی مشکل اصلی آن است که در سراسر سدههای گذشته از آنها نمونههای کامل و یکدست نداریم. بهعبارتدیگر، وضعیت آثار باقیمانده گویشی در ایران مانند ادبیات فارسی نیست، زیرا آثار ادبی فارسی در سدههای گذشته پیاپی بوده است و شیوه تحول و گسترش زبان فارسی را نشان میدهد.
از سوی دیگر تا آنجا که بررسیها نشان میدهند، هیچکدام از این گویشها «سنت ادبی» – مانند ادبیات فارسی- نداشتهاند. درست است که از برخی از گویشهای ایرانی نوشتههایی برجاست و این نوشتهها گاه تا حد یک کتاب گویشی هم میرسند، اما هیچکدام از آنها را نمیتوان دلیل وجود «سنتی ادبی» دانست که در دورهای رایج بوده و سپس از رواج افتاده باشد. پس میتوان بزرگترین فرق آثار بازمانده گویشها با آثار ادبی فارسی را «نداشتن سنت ادبی» دانست. عدم وجود خط ویژهای که ظرایف آوایی این گویشها را بنمایاند، در کنار سنت جاافتادۀ ادبیات شفاهی این گویشها نیز باعث شده است که کل دادههای کهن گویشی ایرانی در حد کسری کوچک از دادههای کهن زبان فارسی هم نباشد و دانش تاریخی ما از این گویشها هم به طبع همین کمبود، به حد مفید و مطلوبی نرسیده باشد. در این مقاله که بخشی از کار وسیعتری در باب مطالعه پیشینه گویشهای ایرانی در متون فارسی است، ضمن معرفی اجمالی زبان لری و گویشهای آن، به معرفی بازماندههای کهن این زبان در متون مختلف پرداخته میشود؛ با این امید که پرتو جدیدی بر حوزه مطالعات این زبان بیفکند.
زبان لری و بازماندههای کهن آن
لری زبانی از خانوادۀ زبانهای ایرانی جنوب غربی است که با ۵/۴ میلیون نفر گویشور (اتنولوگ) در جنوب غرب ایران، بهویژه در استانهای لرستان، کهکیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری، اصفهان و خوزستان رواج دارد، ولی محدود به مناطق یادشده نمیشود. مثلاً در روستای «سنگاب» از توابع شهرستان «ایوانکه» استان سمنان، طایفه لر زبان «هَداوند» زندگی میکنند و اهالی روستاهای «نینه» و «برجک» به ترتیب از توابع محلات و خمین در استان مرکزی نیز لری را بهعنوان زبان مشترک به کار میبرند (مشاهدات شخصی).
چنانکه گفته شد، لری از زبانهای ایرانی جنوب غربی است، یعنی از زبانهایی که مانند فارسی، ریشه از فارسی میانه یا پهلوی ساسانی میگیرند. نظام دستوری لری به همین جهت با فارسی شباهت بسیار دارد و مقداری از کلمات لری هنوز با تلفظ فارسی میانه یا نزدیک به آن به کار میروند، درحالیکه در فارسی تلفظ آنها از تلفظ اصلی دور شده است، مانند تلفظ کلماتšaš «شش»،asp «اسب»، mazg «مغز»، hešm «خشم» (xēšm>)، sohr «سرخ» (suxr>)،tahl «تلخ» (taxl>)، emid «امید» (ēmēd)، došmen «دشمن»، merd «مرد»، pohl«پل» و غیره (صادقی ۱۳۸۰:۱۳۴).
در مورد زبان لری دو سوءتفاهم کهن و رایج وجود دارد که به ترتیب ناظر بر یکی بودن این زبان با کردی یا فارسی در حد یکی از گویشهای آنهاست.
سوءتفاهم یکی بودنِ کردی و لری نتیجه وجود واژههای مشترک بسیار و شباهتهای صوری زیاد میان این دو زبان است که باعث شده بود تا در اوایل قرن بیستم چنین تصور شود که لری و کردی گویشهایی از یک زبان هستند.
نخستین دانشمندی که توانست تفاوتهای این دو زبان را به نیکویی معرفی کند، اسکار مان آلمانی بود که در تألیف منتشرهاش به سال ۱۹۰۴، به این اشتباه دیرین، پایانی علمی داد و نشان داد که بهطور مشخص لری زبان فاعلی ـ مفعولی از دسته زبانهای ایرانی جنوب غربی است، درحالیکه گروه گویشهای کردی (جز کردی کرمانشاه) همگی اصطلاحاً «ارگتیو» و از گروه زبانهای ایرانی شمال غربی (و بازمانده پهلوی اشکانی یا پارتی) هستند.
به لحاظ ارتباط لری و فارسی هم باید گفت که از میان زبانها و گویشهای ایرانی، ذخیره واژگان مشترک فارسی و زبان لری از همه بیشتر است؛ به همین دلیل عدهای ممکن است به خطا لری و گویشهای آن را گویشهایی از فارسی بپندارند، کما اینکه این خطا حتی به منابع مهمی چون لغتنامه دهخدا نیز راه یافته است.
برای زبان لری دو گویش به نامهای «لر بزرگ» و «لر کوچک» شناخته شده است. لر بزرگ به لری مردم بختیاری، کهکیلویه و ممسنی اطلاق میشود و لر کوچک به گونههای لری استان لرستان گفته میشود. گویش بختیاری از زردکوه بختیاری و پیرامون چهارمحال و نواحی پشتکوه و دامنههای ایذه و دزفول و رامهرمز و نواحی خوزستان در میان قریهها و قصبههایی که مسکن ایلات و عشایر بختیاری است با اختلاف اندکی تکلم میشود.
ایرانشناس روس ارانسکی (۱۳۵۸: ۳۱۲) نیز در این زمینه مینویسد:
«در منطقه لر بزرگ و یا بختیاری، ایلات بختیاری اقامت دارند. بختیاریان صحرانشین در تابستان به نواحی مرتفع کوهستانی میان بروجرد و اصفهان کوچ میکنند و زمستان با حشم و دامهای خویش به جلگه خوزستان نزول کرده و تا شوشتر را فرا میگیرند. قبایل بختیاری به دو گروه تقسیم میشوند: هفتلنگ (در منطقه اصفهان) و چهارلنگ (در منطقه بروجرد). عده متنابهی از بختیاریان نیز در مناطق نفتخیز جنوب غربی ایران («میدان نفتون» در جنوب شرقی شوشتر) و هفتگل و آغاجاری و بهبهان (در مشرق و جنوب شرقی اهواز) زندگی میکنند».
آنچه اکنون درباره موقعیت فعلی لری گفتیم، البته با دادههای موجود در برخی متون کهن همخوانی ندارد. مثلاً در کتاب شرفنامه بدلیسی (که در اواسط قرن دهم هجری نوشته شده)، زبان لری از انشعابات کردی دانسته شده و وجهتسمیه مفاهیم لر کوچک و بزرگ هم آمده است (ص ۴۸ ـ ۴۳) و در صفحه ۷۶ آن بهصراحت آمده است: «لر بزرگ، که مشهورند به بختیاری» (ص ۷۶). در همین کتاب، باوجودی که در توصیف مردم چگنی آنها را از «اکراد» معرفی میکند و میگوید: «این طایفه (چگنی) در شجاعت و شهامت و دلاوری از سایر اکراد ایران ممتاز است»، ذکر میکند که «عمده اکراد ایران سه طبقهاند: سیاه منصور و چگنی و زنگنه… آنها سه برادر بودهاند که از ولایت لرستان و به روایتی از گوران به عزم ملازمت سلطان ایران از وطن بیرون آمدهاند» (۴ ـ ۴۲۳).
منبع دیگری که در باب وجهتسمیه لرها و انواع آنها میشناسیم، کتاب نصف جهان فی تعریف اصفهان، نوشته محمدمهدی بن محمدرضا الاصفهانی است، که در دوره ناصرالدینشاه قاجار نوشته شده است. در این کتاب آمده است: «وجهتسمیه (لرها) معلوم نیست، آنچه در زمین فیلی ماندهاند، آنها را لر بزرگ و مسکن ایشان را لرستان فیلی مینامند و آنچه پیشتر رفته و به زمین اصفهان نزدیک شدهاند، لر کوچک و بختیاری میخوانند» (ص ۱۶۵) که این تعریف، با تعریف بدلیسی از لر بزرگ همخوانی ندارد.
لذا حتی کتبی که ناظر بر تاریخ نواحی غربی ایران هستند نیز درزمینهٔ تعلق برخی اقوام به کرد یا لر باهم اتفاقنظر ندارند، لذا راهکارهای زبانشناختی میتوانند در این زمینه اطلاعات مناسبتری ارائه دهند.
لرها و زبان آنها در متون
در متون گوناگونی به زبان لری اشاره شده است، ولی متأسفانه باید گفت که این اطلاعات بسیار اندک و پراکندهاند. احتمالاً قدیمیترین سند در این زمینه، کتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم مقدسی (قرن چهارم) است که در آن صراحتاً از زبان لری یاد شده است. در این کتاب میخوانیم «قوم سامی، اسان، سهی، ارکی اگرچه زبان لری دارند، لر اصلی نیستند» (ص ۵۵۰). باوجوداین، این منبع اطلاع دیگری درباره آنچه زبان لری نامیده است، نمیدهد و حوزه زندگی لرها را هم مشخص نمیکند. کتاب دیگری که در مورد لرها و زبانشان اظهارنظری کرده است، کتاب تاریخ گزیده حمدالله مستوفی (قرن هشتم) است که نویسنده در آن ابراز میدارد که «به زبان لری، کوه پردرخت را لِر گویند به کسر راء، به سبب ثقالت ر، کسره لام را به ضمه بدل کردند و لر گفتند» (ص ۵۳۷). او همچنین معتقد است که «در زبان لری الفاظ عربی بسیار است، اما این ده حرف در زبان لری نمیآید: ح خ ش ص ض ط ظ ع غ ق» (ص ۵۳۸).
ولی قدیمیترین منبع یکدستی که میتوان از زبان لری (بهویژه از گویش بختیاری) یافت، در جنگی به شماره ۱۱۶۶ کتابخانه مجلس سنای سابق، متنی موجود است که منتخبی از اشعار سعدی با شعرهایی از علیرضا تجلی و شیخ علیبابا کوهی را دربر میگیرد. در پایان این جنگ به خط نسخ متفاوت با خط اصلی نسخه، متنی به یکی از لهجههای محلی ایران آمده است. در فهرست کتابخانه، این متن «نامهای لری از سعدی» دانسته شده است. صادقی (۱۳۷۵) این متن را به یکی از لهجههای لری و احتمالاً لری بختیاری میداند که به قرن یازدهم یا کمی قبل از آن تعلق دارد. لری بودن متن از واژگان آن، بهویژه مصادر افعال لازم آن که به پسوند «–ستن» ختم میشوند روشن میشود: مانند «چَوسِستن» (چسبیدن)، «تهرستن» (غلتیدن)، «کهرستن» (شکستن) و «فهرستن» (در رفتن) (صادقی ۱۳۷۵:۹) که بختیاری بودن آن را از اشاره به زردکوه و دناکوه در متن میتوان دریافت. این متن البته با توصیف مستوفی درباره تلفظ زبان لری نمیخواند، چراکه برخی از حروف دهگانه موردنظر او در این متن وجود دارند.
واژههای پراکندهای از لری هم در متون دیده میشوند، مثلاً در مجمع الفرس (قرن یازدهم)، در توضیح واژه «ملک» میخوانیم: «دانهای مانند ماش که در میان باقلا باشد و در حوالی لرستان مانند عدس و باقلا پزند و خورند و آن را ملک خوانند و به عربی خلر گویند» (نک. کیا ۱۱۸-۱۳۵۷:۱۱۷). همچنین در سفرنامه ابنبطوطه (قرن هشتم) آمده است که به هنگام اقامت او در ایذه و در میان لر زبانان، مردم به هنگام عزا میگفتهاند «خوندگار ما»، یعنی آقای ما (ص ۲۰۷).
کتاب پزشکی مهمی که در آن میتوان واژههای گویشی (ازجمله زبان لری) دید، تحفه المؤمنین نوشته محمدمومنبن محمدزمان (پزشک مخصوص شاه سلیمان صفوی، در قرن یازدهم) است که بانام تحفه حکیم مؤمن نیز شهرت دارد. در این کتاب، دو واژه لری «جرمیلک» و «کزرموشان» دیده میشوند که بدین گونه معرفی شدهاند:
جرمیلک: به لغت کوهستان لرستان و جابلق اسم دوائی است که ترکان آن را با بیات آزار نامند. بیخی است به سطبری انگشتی…(ص۲۴۰). کزرموشان: به لغت لرستان جمجم بجیم است (ص۷۲۵).
در کتاب پزشکی مخزن الادویه که توسط عقیلی علوی خراسانی در سال ۱۱۸۵ قمری تألیف شده و حاوی ۶۰۰۰ واژه طبی و دارویی است، نیز واژههای زبان لری زیر آمدهاند:
«پای زاغان» (آطریلال، غازاباغی)، «جَرمیلَک» (بیخی است)، «طرم» (بَلبُوس، زیز، تلخه پیاز)، «گزرموشان» (جِمجِم)، «مَحلَب» (پیوند مریم) (مدبری ۱۳۸۲:۲۰۸).
در متون نظم، باید گفت که قدیمیترین فهلویات لری که برای ما باقی مانده به باباطاهر عریان (متوفی حدود ۴۱۰ قمری) منسوب است، ولی مطالعه آنها خالی از اشکال هم نیست، چراکه اولاً نمیتوان همه آنها را از باباطاهر دانست، ثانیاً بهمرورزمان بسیاری از این متون صورت اصلی خود را از دست دادهاند و وزن آن مطابق قوانین عروض رسمی درآمده است، به صورتی که عملاً بهگونهای از فارسی تبدیل شدهاند.
زبان لری و بازماندههای کهن آن
در کتب قدیم ازجمله المعجم اشعاری از او باقی مانده که ازنظر لغت و ترکیب و وزن با آنچه امروز هست تفاوت دارد و نشان میدهد که هیچکدام از صور جدید ترانههای او اصیل نیستند (شمیسا ۲۶۷: ۱۳۶۳). بررسی مقابلهای نمونههایی از شعر او با نمونههایی جدید تحولات این اشعار را به دست میدهند:
زبان لری و بازماندههای کهن آن
ار کری مون خواری اج که ترسی ور کشی مون ساری اج که ترسی
ازینیمه دلی نترسم اج کیح ای کهان دل ته داری اج که ترسی (المعجم، ص ۱۰۵)
کشیمان ار به زاری از که ترسی برونی ار بخواری از که ترسی
به این نیمه دل از کس مو نترسم دو عالم دل ته داری از که ترسی (تصحیح وحید دستگردی، ص ۷۲)
من آن پیرم که خوانندم قلندر نه خانم بی نه مانم بی نه لنگر
رو همه رو ور آیم گرد گیتی شو در آیه و او سنگی نهم سر (تاریخ ادبیات صفا، ج ۲، ص ۳۸۵)
مو آن رندم که نامم بی قلندر نه خوان دیرم نه مان دیرم نه لنگر
چو روز آیه، بگردم گرد کویت چو شو آیه، به خشتان وانهم سر (تصحیح وحید دستگردی، ص ۱۵)
از آن اسبیده بازم همدانی به تنهائی کرم نخچیره وائی
همه به من و دیرند چرغ و شاهین به نام من کرند نخجیر وانی (تاریخ ادبیات صفا، ج ۲، ۳۸۶)
مو آن اسپیده بازم همدانی لانه در کوه دارم در نهانی
به بال خود پرم کوهان به کوهان به چنگ خود کرم نخجیربانی (تصحیح وحید دستگردی، ص ۸۹، به نقل از شمیسا ۱۳۶۳: ۷۰ ـ ۲۶۹).
تفاوتهای قابلتوجه این ابیات نشان میدهد که برای تعیین صورت اصل این ابیات نیز چارهای جز بررسی نسخ قدیمی نیست.
نسخ معتبری که از باباطاهر میشناسیم، یکی نسخه عکسی شماره ۲۵۴۶ موزه قونیه (بر سر مزار مولانا) است که تاریخ کتابت ۸۴۸ دارد، دو قطعه و هفت دوبیتی او را شادروان مینوی بازیابی و به خط خود بهصورت کشکول یادداشت کرد و استاد صفا عین خط آن مرحوم را در تاریخ ادبیات خود بهصورت افست وارد کرد.
دیگری نسخه کتابخانه ملی پاریس است. در صفحههای ۷۴ تا ۱۰۰ یک نسخه خطی عربی که در کتابخانه ملی پاریس نگهداری میشود، رساله کلمات قصار باباطاهر همدانی نوشته شده است و ۱۷۴ دوبیتی از او نقل شده است.
نسخ مهم دیگر، جُنگ (نسخه خطی) شماره ۹۰۰ کتابخانه مجلس است، که در آن فهلویاتی از دو سه لهجه بدون ذکر نام گوینده آمده، است که به نظر ادیب طوسی (۱۳۳۷:۲)، بیشتر آنها مربوط به زبان لری است و ازنظر سبک و مطلب نیز به شعرهای باباطاهر شباهت دارد. ادیب طوسی (همان)، چهارده قطعه از این فهلویات را آوانویسی و شرح کرده است و از همین رهگذر توانسته واژههای زیر را بهعنوان واژگانی کهن از زبان لری استخراج و بازآفرینی کند:
زبان لری و بازماندههای کهن آن
«او» (ow، بر)، «بَشن» (bašn، سر و بن و اطراف هر چیز)، «رون» (run، جهت و سمت و طرف)، «بِیّا» (beyyâ، به یک جا)، «یا» (yâ، جا)، «وی» (vi، باشد، معادل بی)، «زارْج» (zârj، کبک)، «دی» (di، دید، سوم سخص از dian)، «بول» (bül، غژم انگور)، «اَدخورد» (adxord، میخورد، ad- نشانه استمرار است)، «درد» (dard، داشت، از darden)، «وِزَرْت» (vezart، گذشت، عبور کرد، از vezartan)، «دال» (dâl، لاشخور، عقاب)، «بَمَه» (bama، بیامد، آمد، از aman)، «ساتَه» (sâta، محرف ساعت)، «بوکَد» (bowkad، افکند، از bowkandan)، «وات» (vât، گفت، از vâtan، مضارع آن از vâj ساخته میشود)، «وُجا» (vojâ، میاندازد، از vojiyan)، «وِستاخ» (vestâx، گستاخ)، «کیژ» (kiž، کَس)، «نِتگُوَن کرد» (netgovan kard، نت+ govan گمان+ کرد، گمان نمیکند)، «اَز» (az، من)، «اِژ» (ež، -َش، ضمیر متصل)، «کتّیم» (kattim، یافتیم مخفف کفتیم، از kattiyan)، «بِیبارَه» (beybâra، به یک باره، ناگهان)، «لاوه» (lâva، دلربایی، مجازا معشوق)، «هَنی» (hani، هنوز، دوباره، دیگر، در اکثر گویشهای غرب و شمال غرب)، «ها زیدو» (hâzido، ها+ زی+ دو= هست از این دو)، «جین» (jin، از جینان= از اینان)، «هامان» (hâmân، صاف، هامان گهان= آسمان)، «ادسات» (adsât، از sâtan، میساخت)، «ار» (ar، گر، انداجهگر= اندازهگر)، «وشانم» (vešânom، فشانم، از vešândan)، «توله» (tüla، شاخه)، «چرخ» (čarx، نوعی مرغ شکاری)، «تاوه شون» (tâve šon، تاو+ شون= شوق رفتن، ذوق زده شدن)، «ودزینههاری» (vadzinehâri، بدعهدی)، «ویدادخواری» (vidâdxâri، بیدادکشی، خواری)، «تهره» (tehra، تیره)، «خور» یا «خوَر» (xor، خورشید، خوش)، «وید» (vid، بید)، «لاگهان» (lâgahân، لا+ گه+ ان، سیل گاهان)، «واژار» (vâžâr، بازار)، «بنشّه» (benašše، نرود، از šon)، «وشّی» (vašši، وش+تی، برای تو)، «بیانه» (biyâna، بیگانه).
زبان لری و بازماندههای کهن آن
آوانویسی این ابیات به روایت ادیب طوسی چنین است:
gar až zar ow nehi divâ-ne až gel
be parčineš keri vânüša vo vel
اگر بهجای گِل، دیوار را از زر بسازی و پرچینش را پر از گل و بنفشه کنی
gar ow bašneš nehi on dâr šemšâd
ke ow rüneš keri âvâj belbel
اگر به صحنش آن شمشاد را بنشانی، که بر طرف آن بلبل آواز کند
saranjâmân beši beyyâ beharzi
yâye te gür wi ma’vâye te gel
سرانجام به یکجا از میان میرود، جای تو گور و مأوای تو خاک باشد. (ادیب طوسی ۱۳۳۷:۲)
متن دوم زبان لری :
zârejam di je büli müri adxard
müreji on miyân dast ow xodâ dard
کبکی دیدم از غژم انگوری موری میخورد و مور در آن میان دست به خدا داشت
nâgahân bevezart bâzi va dâri
zârejaš košto müran zâr avâ xard
ناگهان بازی از درختی گذشت، کبک را کشت و مورانش زار بخوردند
dâli jâlvand kühân kard parvâz
bâzaš bekošto xuneš pâk vâ xard
عقابی از کوههای الوند پرواز کرد و باز را کشت و خونش را پاک بخورد.
bama načirvâni sâta baskim
bow kadaš tiro dâl až kâr vâkard
کمی بعد، نخجیربانی رسید و تیر افکند و عقاب را کشت.
vât šâ načirvân dastet vojâ dast
ke inat vad kare eškâr vâ kard
شاه به نخجیربان گفت: دست تو دستت را بیفکند، که این جزای توست که شکار مرا کشتی.
vâta šâ te bein vestâx mabbi
bemanaš vâ kerand har vad ke man kard
(نخجیربان گفت): ای شاه تو با این (عمل خود) گستاخ مباش، هر بدی را که من کنم به من برمیگردانند.
xorram on kiž ku vad kâra nebbi
xošdel on kiž ku vad netgovan kard
خرم کسی که بدکار نباشد و خوشدل کسی که بد نیندیشد. (ادیب طوسی ۵-۳: ۱۳۳۷)
yâ kem dor di hani daryâ nebod yâr
yâ kem xor di gehân peydâ nebod yâr
ای دوست، جایی که من دُر دیدم هنوز دریا نبود و جایی که من خورشید دیدم هنوز جهان نبود.
man až on ru bedâmâne te zad dast
ke gardünet hani barpâ nabod yâr
من آن روز به دامان تو دست زدم که هنوز گردونت برپا نشده بود. (همان، ۵-۶)
yâ ke až mehretam dam mizad ey yâr
xišo bigâna sangam mizad ey yâr
ای دوست! هر جا از مهر تو دم میزدم، خویش و بیگانه سنگم میزد.
jormom ina ke až te dust dârom
ne xünam kardo râ nam mizad ey yâr
جرمم این است که تو را دوست دارم، نه خون کردهام و نه راه زدهام. (همان، ۶)
man on pirom ke xânandam qalandar
ne xânam bi na mânam bi ne langar
من آن پیرم که مرا قلندر میخوانند، خان و مان و لنگر ندارم
ru hama ru var âyom gerder giti
šow dar âye vo ow sangi nehom sar
همه روز گرد گیتی میگردم و چون شب شود، بر سنگی سر میگذارم (همانجا)
yâ až in band dar ežnâva kattim
xünam ar xord dar xünâva kattim
یا از این بند در ناحیه او افتم و اگر خونم خورد در خونابه افتم
yâ dar in šüma giti am neyâ yâ
až xo beybâra dar var lava kattim
یا در این گیتی شوم مرا جا نباشد یا یکباره از خود در بر یار افتم (هستی خود را در دوست فنا کنم). (همانجا)
panj rüži hani xorram gehân bi
zamin xandân berammân âsemân bi
پنج روز دیگر هنوز جهان خرم است و زمین به اسمان رمنده میخندد
panj rüži hani hâ zi do sâmân
ne jinân nâmo ne žânân nešân bi
پنج روز دیگر هم برای این دو کون هست که نه از زمین اثر و نه از آسمان نشانی باشد (همان، ۷)
alef kaž kâfo nüneš sar kebar kard
hamaš hâmân gehân ow lâjevar kard
خدا که از هستی خود سر برآورد، همو همه جهان را بر لاجورد گرفت.
onkaš adâfari gardüne gardân
ânaš ad sâto man andâja ar kard
آنکه گردون گردان را آفرید، او میساخت و من اندازه گیرش بودم (همانجا).
bošom balvand dâmâ mow nešânom
dâman až har do giti hâ vešânom
بروم به دامان الوند مو بنشانم و دامن از هر دو گیتی برافشانم
nešânom tüla vo müyom bezâri
bi ke belbel hani dâ vel nešânom
شاخ بنشانم و بزاری مویه کنم، باشد که بلبل بار دیگر از گل نشانی به من بدهد (همان، ۷ و ۸)
az on sepida bâzom hammadâni
betanhâyi kerom naččirvâni
من آن سپید باز همدانیم که در شکار یکتایم
hama beman vadirand čarxo šâhin
benâme man keran naččirvâni
چرخ و شاهین همه برای من وزیرند و به نام من نخجیر میکنند (همان، ۸).
زبان لری در فهلویات لری زیر نیز نام شاعر ندارند و از جنگ شماره ۹۰۰ مجلس استخراج شدهاند، که با خوانش ادیب طوسی (همان، صص ۸-۱۲) چنین هستند:
delem tâve šone sâmân te dârè
goš bar porso pey âmân te dârè
دلم شوق شدن به سامان تو دارد و گوشم به پرسش و پیغام توست
ariru dâd biyo dâvari bi
daset vini ke vâ dâmân te dârè
اگر روزی داد و داوری باشد، خواهی دید که دستم دامن تو را گرفته است
jete piša čebod vad zinehâri
jeman vad bordano vidâd xâri
پیشه تو چو بدعهدی بود، پیشه من تحمل بیداد و بدیهای توست
tevo xâvo xoro râmešno xüši
azo tâvo tovo nâlešno zâri
تو و خواب و خوشی و آرامش، من و سوز و تب و ناله و زاری. (همان، ۹)
šow ar če tehra bi ham bâmaši pey
dal ar če süta bi ham kâmaši pey
شب اگرچه تیره باشد از پی بامدادی دارد، دل اگرچه سوخته باشد از پی کامی دارد
berow niki kar o haryâ ke te bi
hark e niki karè ham nâmaši pey
به هر جا که هستی برو نیکی کن، هر که نیکی کند او را نامی از پی است (همان، ۹)
at barom ranja vi bar yâ xo čübi
de zarrem net vazad xar yâ xo čübi
به بر تو بدون ثمر یا چوبی رنجه هستم، بر ذره من نه خورشید تو میتابد و نه چوب تو
delema bâzaret kardi čo kürân
be poxtem vânahâ sar yâ xo čübi
دل مرا به آذرت چون کوره مشتعل کردی، به پختنم سرپوش یا چوبی بنه (همان، ۱۰)
bâmdâdân kem az koh xar vazè xor
če šâhân če šovânân xar vazè xor
بامدادان که از کوه خورشید خوش میدمد و بر شاه و شبان خوش میتابد
delem virâna vo čašmem xorâru
ne bè virânahâ xoštar vazè xor
دلم ویرانه است و چشمم به روی خور، که خورشید به ویرانهها خوشتر میتابد (ص ۱۰)
del va vido velo senbel mabandid
miyâne lâgahâneš gel mabandid
دل به بید و گل و سنبل مبندید، در سیلگاه جهان خانه مسازید
biše panj rü nebi vâžâre giti
ni bedin panjruži del mabandid
بازار گیتی بیش از پنج روز نیست، نه به این پنجروزه دل مبندید (همان، ۱۰ و ۱۱).
زبان لری و بازماندههای کهن آن
متن دیگری که در آن میتوان فهلوی لری دید، متن راحهالصدور راوندی (قرن ششم) است که در دو مورد اشعاری از علاءالدوله عربشاه و پسرش فخرالدین خسرو شاه (قرن ششم) موجود است، که ادیب طوسی (۱۳۳۷) آنها را لری میداند و صادقی آنها را همدانی معرفی کرده است. در یکی، علاءالدوله عربشاه به سلطان سلیمان که او را احضار کرده بود مینویسد:
bevâd arvand kuh aj yâ benaššè
arvand ar vand bi vâd âyè vašši
کوه الوند به باد از جا حرکت نمیکند، الوند اگر در بند است باد برای تو میآید (ادیب طوسی ۱۳۳۷:۱۱)
و پسرش فخرالدین خسرو شاه که در قلعه سر جهان محبوس بوده است برای سلطان سلیمان مینویسد:
xišo biyâna vo âzâdo banda
von kešân vât ha ke âyi betonda
خویش و بیگانه، آزاد و بنده و آنکسان که تو را واداشتهاند که به خشم بیایی
ow jeman xün nešâna bâht šamšir
var betangi darim asir bevanda
نشاید که بر خون من شمشیر یازند و اگرچه به تنگی اسیر بند داریم
âžon ru vâ ke bu var vim mânom
ne aj xišân ne aj biyâna ânom
از آن روز باز که بر بیم خانه من شد، نه از خویشانم و نه از بیگانگان
ke nevvâ kež be in biyâna bümân
dânè zivanda mânom yâ nemânom
که باید کسی در این غربت نداند که زنده خواهم ماند یا نه! (همان، ۱۲)
نمونه دیگر دیوان منتشرنشده شاعری است به نام «ملا ابوالقاسم پریشان» یا «پریشان لر» که به گفته روح بخشان (۱۳۸۳: ۶۲۷)، احتمالاً در نیمه دوم قرن هشتم و نیمه اول قرن نهم زندگی میکرده است.
اشعار او عمدتاً به زبان لری و لکی هستند، اما همچون برخی شاعران دیگر خطه غرب ایران، عدهای بر کرد بودن او اصرار میورزند.
نسخهای خطی از دیوان منتشر نشده او در کتابخانه مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی در تهران محفوظ است که انشالله با خوانش و تصحیح علمی و زبانشناختی آن، متنی مفصل و مهم از متون گویشی به جامعه علمی کشور عرضه شود. بههرحال تا زمانی که آن مهم به انجام رسد، امکان اظهارنظر دقیق در مورد متن آن وجود ندارد.
آنچه تاکنون گفتیم، همگی نمونههایی از گویش لر کوچک بودند. ولی در حدود صد سال گذشته میتوان از ابیات، ترانهها و اشعار لر بزرگ هم نمونههایی مشاهده کرد. مثلاً ادیب طوسی (۱۳۳۲:۳) از بیتی یاد میکند که روی یک سنگقبر قدیمی بختیاری کنده شده است. او این بیت را چنین آوانویسی و ترجمه کرده است:
ē harfa mo az gehom šena bedowrân
felâmarze sar kičir sardare gowrân
«این حرف را میزنم تا در دوران مشهور شود: فرامزر سرکوچک سردار گوران است».
اما از میان متون نسبتاً مفصلِ برجایمانده از زبان لری بختیاری ظرف صدسال گذشته، اشعار ملا زلفعلی کرانی (کرونی) بختیاری متخلص به «مجرم» تاز اهمیت ویژهای برخوردارند. ملا زلفعلی بختیاری در اواسط نیمه دوم قرن ۱۳ ق (حدود سال ۱۲۶۰) به دنیا آمد و تا سال ۱۳۳۰ هجری قمری آثاری دال بر زندهبودن او در دست بوده است.
او سراینده منظومه ۱۳۷ بیتی «حدیث کسا» به لری است، که البته خودش به آن عنوان «قصیده توحیدیه» داده است و قدیمیترین متن به زبان لری بختیاری است که به کتابت درآمده است.
مطالب منظومه حدیث کسا را میتوان به سه بخش تقسیم کرد:
۱(حدیث چونوچرای شاعر با خداوند، ۲) حدیث کسا، ۳) حدیث آرزومندی شاعر (نک. قیصری ۱۳۵۵). ده بیت نخست این قصیده با آوانویسی نگارنده در زیر ذکر میشود:
ey ke az asl-e bad o nīk havar xot dārī
parde-ye ‘eyb makon pāre, ke xot sattārī
ho ke az jūn gozare, harf-e bad ēgod xeylī
mo ke dūnom to košīm, sī če na-gom šar kārī
be bīyābūne to haftād o do rah peydā hed
sī če ya doz mene haftād o do rah vā dārī?
be hamī ye nafar-es ē-zane haftād o do rah
lor-e badnūm e-konī, dozze velāt xod dārī
doz-e lor ye har e gāyī e-doze vor mene māl
dīne e īmūn edoze ī dozet az badkārī
نمونه دیگر از ترانههای کهن بختیاری که مکتوب شدهاند، ترانههایی هستند که دیوید لاکهارت لوریمر (۱۸۷۶-۱۹۶۲)، مأمور انگلیسی در منطقه بختیاری گردآوری کرده است.
لوریمر علاوه بر شعر بختیاری، داستان بختیاری هم گردآوری کرده است که مجموعه داستانها و اشعار گردآورده او به همت وهمن و آساطوریان (۱۹۹۵ و ۱۹۹۱) منتشر شدهاند. این متون بسیار ازنظر مطالعات گویششناسی اهمیت دارند، اما قدمتشان بهقدری زیاد نیست که بتوانند در «تاریخچه» مطالعات زبان لری قرار گیرند (نک. محمودی بختیاری و بهرامی ۲۰۰۹).
زبان لری و بازماندههای کهن آن
پایان پیام
درود بر شرفت انصافا زحمت کشیته برار. خیر د خونت بیا
تشکر فراوان از سایت مردمی گلونی
جناب آقای محمودی بختیاری
از لطف شما برای مطلب مفیدی که در گلوانی با عنوان گویش لری گذارده اید سپاس دارم .بسیار به کارم آمد .