هزارپا هم نمونه یک فیلم کمدی دیگر است که فقط و فقط برای فروش بالا ساخته شده است. هزارپا یک رضا عطاران دارد که همین به ازای هر چیز دیگری میارزد.
پایگاه خبری گلونی، هومن نشتائی: متاسفانه دیگر نمیتوان انتظاری از سینمای کمدی داشت؛ زیرا کمدی تبدیل به یک ژانر مبتذل شده است.
رضا عطاران به ورطه تکرار افتاده است و همان نقش همیشگی را دوباره و دوباره تکرار میکند. البته باید گفت که این نقشِ تکراری را درست اجرا میکند. اما این نقش نباید در همه فیلمها تکرار شود.
رضا عطاران، شخصیتی را انتخاب کرده که نوع رفتار و واکنشهایش به اتفاقات، همه جا به یه شکل است. رسما رضا عطاران با این شخصیت پول در میآورد، زیرا مخاطب این شخصیت را دوست دارد و با او میخندد.
رضا عطاران امتحان خود را پس داده است
رضا عطاران که الان برای خودش تبدیل به سوپراستاری شده و تبدیل به پرمخاطبترین بازیگر سینمای ایران در دهه ۹۰ شده است، کارگردان دیگر انتظاری فراتر از او ندارد.
رضا عطاران امتحان خود را پس داده است. فقط کافی است همان شخصیت همیشگی خود را باز هم تکرار کند.
اساسا حضور او در هر فیلمی، تضمینی برای فروش آن فیلم است. او نزدیک به ۲۰ فیلم در دهه ۹۰ بازی کرده است و بیش از ۲۰ میلیون مخاطب داشته و مجموع فروش فیلمهایش نزدیک به ۱۳۰ میلیارد است.
این کافی نیست؟ از طرفی مشکل از کارگردانان نشئت میگیرد، چون از او همان عطاران همیشگی را میخواهند. اساسا عمدهشان رضا عطاران را بهدلیل همان شخصیت همیشگی و برای فروش بالا وارد فیلمهایشان میکنند.
اگر اینطور نبود آیا رضا عطاران پرمخاطبترین بازیگر سینمای ایران بود؟ اما آیا اینها دلیلی بر بد بودن این بازیگر است؟ مگر رضا عطاران «دهلیز» و «اسب حیوان نجیبی است!» و… را بازی نکرده است؟
کمدی به ورطه تکرار گرفتار شده است
رضا عطاران بازیگر توانایی است، اما در کمدی به ورطه تکرار گرفتار شده است. در این مسیر او تنها نیست و بازیگر دیگری که پا به پای او جلو میآید جواد عزتی است.
جواد عزتی نیز در این چند سال اخیر در فیلمهای کمدی مختلفی، شخصیتی تکراری را بازی کرده است. جواد عزتی چطور؟ بازیگر توانایی است؟
مگر همین چند وقت پیش «ماجرای نمیروز» را بازی نکرد؟ بازیاش را در هزارپا و ماجرای نیمروز مقایسه کنید. دلیلِ به ورطه تکرار افتادن چیست؟ مردم؟ پول؟
حالا فکر کنید این دو بازیگر که الان سینمای کمدی را در دست دارند برای اولین بار در هزارپا با هم همبازی شدهاند.
این تازه شروع کار است. حالا حالاها قرار است این دو را با هم در فیلمهای متفاوت ببنیم.
در این بین فقط جای محمدرضا گلزار خالی است، که با بازی تکراری و چهره جذاب و خوشتیپش، فروش فیلم را بالا ببرد. به جرات میتوان گفت که فروش یک فیلم کمدی با حضور یکی از این سه نفر تضمین میشود، که هزارپا دو نفرشان را دارد.
از طرفی قضیه فروش بالا فقط در بازیگران خلاصه نمیشود. دقت کنید به حجمی از فیلمهای کمدی که در این چند سال اخیر سینمای ایران را اشغال کردهاند، و دقت کنید به حجمی از فیلمهای کمدی که در حال ساخت هستند و به سریعترین شکل ممکن به اکران میرسند.
هیچ محدودیتی برایشان قائل نیستند. به راحتی از خط قرمزها عبور میکنند و میلیارد میلیارد فروش دارند، و سینما را ابتذال کشیدهاند.
بازیگرانی که کارگردان شدند
دقت کنید به حجم بازیگرانی که ناگهان کارگردان شدهاند و اولین فیلمشان کمدی است.
از مهران احمدی گرفته تا مجید صالحی و جواد رضویان. فرقی نمیکند که دیگر چه کسی کمدی میسازد.
آرش معیریان که از اول همین کاره بوده، یا مانی حقیقی و سعید سهیلی و ابوالحسن داودی که همیشه مورد تحسین قرار گرفتهاند.
معیار سینمای ایران در حال حاضر فروش بالاست. آیا این معیارِ درستی است؟ آیا این آمار در حال حاضر نشانه فقر فرهنگی نیست؟
در این چند سال اخیر واقعا چند کار کمدی قابل دفاع ساخته شده است؟
«مارمولک». «ورود آقایان ممنوع!». «سنپطرزبورگ». به این لیست چند فیلم دیگر میتوان اضافه کرد؟ تعداد آنها بیشتر از ۱۰تاست؟ این آمار نشان دهنده اتفاقات خوبی نیست.
درست است که در حال حاضر فروش فیلمهای کمدی سینمای ایران را رونق میدهد، اما آیا این اشتباه فرهنگی به این رونق میارزد؟
در زمان نگارش این یادداشت فروش هزارپا نزدیک به ۳۵ میلیارد تومان (پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران) است که رسیدنش به ۴۰ میلیارد دور از ذهن نیست.
البته بخشی از این فروش بدلیل رونق فروش بلیط در سال ۹۷ و از طرفی افزایش قیمت بلیط است. در صورتی که پرفروشترین فیلم اجتماعی ایران، «فروشنده» است که فروشِ کل آن ۱۵ میلیارد تومان است.
۲۰ میلیارد تومان اختلاف (این اختلاف میزان فروش دومین فیلم پرفروش تاریخ سینما ایران «نهنگ عنبر۲: سلکشن رویا» است). تفاوت این دو فیلم باید اینچنین باشد؟
فیلمی پر از شوخی جنسی
با این وضعیت، سینمای کمدی ایران از چه چیزی تشکیل شده است؟ متاسفانه در حال حاضر در سینمای ایران، کمدی چیزی جز شوخی جنسی، ابتذال، لودهگری و وقت تلف کردن نیست.
اگر به هزارپا دقت کنید، متوجه میشوید که فیلم از همان دقایق اولیه استفاده از شوخی جنسی را شروع میکند و تا آخر ادامه میدهد و در بعضی سکانسها دیالوگها چیزی جز شوخی جنسی نیست. هزارپا در زمان دو ساعته خود از قصههای تکه تکه استفاده کرده است تا فیلم را کامل کند.
تازه این فیلمی که میبینیم نسخه کوتاه شده یک فیلم سه ساعته است، که قرار بود در دو قسمت تدوین و اکران شود. هزارپا زمینه چینیهای اضافه برای شوخیهای نچندان بامزه دارد.
برای مثال ما باید در طول فیلم شاهد علاقه داییِ رضا (مهران احمدی) به ماشینش باشیم، تا در نهایت با انفجار ماشینش خندهمان بگیرد. اساسا شخصیتها و اتفاقات و روابط در فیلم روشن و باورپذیر نیستند.
برای مثال چرا شخصی با بیعرضگی رضا (رضا عطاران)، باید به فکر نقشهای درست و حسابی برای ازدواج با الهام (سارا بهرامی) بیافتد؟
اصلا چطور مخاطب میتواند این نقشه را باور کند؟ پولی که رضا دنبالش است بدون شک بعد از ازدواج بهش میرسد. در صورتی که اگر بخواهد ازدواج کند حتما باید هویت واقعی خود را فاش کند.
هزارپا فقط برای خنداندن مخاطب از هر خط قرمزی عبور میکند و رسما به زنان و جانبازان توهیین میکند.
چه بسا همان جانبازان بهانهای برای گرفتن مجوز برای این فیلم هستند.
آخر کجای دنیا زنان انقدر ابله و دنبال شوهر هستند؟ جانبازان با پاهای مصنوعیشان بولینگ بازی میکنند؟ آسایشگاه جانبازان در هزارپا بیشتر شبیه یک دبیرستان پسرانه است.
آیا هزارپا نیاز به اینهمه زمینه چینی و گسترش داشت؟ برای مثال اینهمه اصرار بر روی رابطه داییِ رضا و مادر منصور (شهره لرستانی) چیست؟
در انتها به چه چیزی ختم میشود؟ چطور میشود که رضا انقدر دقیق بتواند خودش را همرزم آن جانبازِ روی ویلچر جا بزند؟
نقش کارگردان در این وضعیت
متاسفانه هزارپا از بخشهای مختلفی تشکیل شده که به موضوع و داستان هیچ ربطی ندارند و صرفا چون به نظر سازندگان خندهدار آمده در فیلم حضور دارند.
اگر ابوالحسن داودی فقط ۵ سال سابقه داشت، فیلم حداقل از جنبه ساختاری قابل قبول بود. اما از کارگردانی با چنین سابقهای ساختن سکانس تیراندازی انتهایی فیلم، چند قدم عقبتر از علمِ سینماست.
در آن سکانس مشخص نمیشود که چه کسی به چه کسی و به چه دلیل و در چه زاویهای شلیک میکند. اما همه تیر میزنند و همه تیر میخورند و کسی زخمی نمیشود. جواد عزتی از پشت ماشین بیرون بیاید تیر میخورد.
پلیسها وارد صحنه شوند تیر میخورند. رضا عطاران از جایی که حبس شده بیرون بیاید تیر میخورد. اصلا در انتها چه میشود؟
چگونه وقتی ماشین منفجر میشود همه ناگهان دستگیر میشوند؟ آن پیکان که با دیگران فاصله زیادی داشت، چگونه انفجارش بر روی دیگران تاثیر میگذارد؟ اصلا اگر تاثیر میگذارد چرا کسی بلایی سرش نمیآید؟
نگهان بعد از انفجارِ پیکان همه چیز تمام میشود؟ اصلا چگونه ناگهان وسواس الهام از بین میرود؟
چگونه الهامِ مقرراتی و معتقد با فهمیدنِ حقیقت، هنوز هم عاشق رضا میماند؟ اینها نمونههایی بود از اتفاقاتی که در این فیلم باور پذیر نیستند.
نمیشود از هزارپا دفاع کرد
متاسفانه تمام اینها نشان دهنده این است که هزارپا برای خنداندن مخاطب به شوخیهای مبتذل و چهبسا جنسی رو آورده است.
هزارپا هم متاسفانه نتوانست یک کمدی شسته و رفته باشد که بتوان از آن دفاع کرد.
عوامل برای دفاع از هزارپا (در کل کمدیهای اینچنینی) بهانههایی چون «خنداندن مخاطب»، «خوب کردن حال مخاطب»، «فراموش کردن غصهها» و…. میآورند، اما آیا این کافی است؟
آیا واقعا هدف هزارپا همین بوده است؟ فیلم که چیز دیگری میگوید. استفاده از تکههای مختلف که هیچ ربطی به قصه ندارند، فقط برای خنداندن مخاطب، توهیین به شعور مخاطب است.
تا کی باید شاهد چنین کمدیها و چنین شوخیهایی باشیم؟
تا چند سال آینده حضور رضا عطاران و جواد عزتی باید تضمین فروش یک فیلم باشند؟
در نیمهی اول سال، فروش فیلم لاتاری کمی ما را امیدوار کرده بود، اما ظاهرا به همان نسبت فروش فیلم کمدی چند برابر میشود. تا چه زمانی قرار است ما به شوخیهای تکراری که غالبا جنسی هستند بخندیم؟
منتقدین مشکلی با ژانر کمدی ندارند. نه تا وقتی که سینمای کمدی به دور از ابتذال و شوخی جنسی و شوخیهای تکراری باشد. ساخت فیلم کمدی نسبت به دیگر فیلمها، کار سختتری است.
اما متاسفانه در حال حاضر در ایران دقیقا مخالف این رخ میدهد و هر کسی میتواند با داشتن سوادی اندک در سینما فیلم کمدی بسازد و اکران کند و میلیار میلیارد بفروشد.
سینمای کمدی باید بُرّنده و نقادانه باشد. باید حرف در پس زمینه داشته باشد و تحول ایجاد کند. امیدوارم حداقل یکی از کمدیهایی که در صف ساخت یا اکران هستند، ما را به آینده سینمای کمدی ایران امیدوار کند.
پایان پیام